گروهک تروریستی منافقین یا همان فرقه رجوی که اصل و اساس آن بر مبنای دروغ و تفکرات ضدانسانی است، همواره برای توجیه جنایات بیشمار خود از جمله کشتار مردم ایران و پس از آن مردم عراق، از حربه دروغ و تحریف بهره برده است؛ یکی از این دروغها ایجاد بدعت در حدود و احکام اسلامی است؛ چراکه سرکردههای منافقین از این راه میتوانستند، بهزعم خود در اذهان نیروهایشان تأثیر بیشتری بگذارند.
آنچه بهعنوان کتب و اسناد دینی و مذهبی و هرآنچه که یک مسلمان شیعه در زندگی خود جهت انجام شعائر و فرایض مذهبی به آن نیاز دارد، در تشکیلات فرقه رجوی فقط و فقط یک جزوه چند صفحهای، آن هم کپی و نه اصل است که در کتابخانهها و محلی عمومی قرار دارد. البته به دستور رجوی توسط یکی از تئوریسینهای فرقهای آنطور که سرکرده و رهبر عقیدتی فرقه ایدهآلش بوده، نوشتهاند.
یکی از اعضای سابق منافقین به نام "قربان حسیننژاد" که پیش از آن مترجم ارشد مسعود رجوی سرکرده جریان نفاق بود، طی گفتوگویی با پایگاه اطلاعرسانی هابیلیان، با انتقاد از ترویج فضای ضددینی بین اعضای این گروهک توسط سرکردگان آن میگوید: مسعود رجوی سه سال متوالی (در عراق) از ما خواست تا به جای ماه رمضان در ماه محرم روزه بگیریم، زیرا او خود را یک مجتهد میدانست.
مسئول سابق امور عراق در گروهک تروریستی منافقین با اشاره به دیدگاهها و اعمال ضددینی رجوی میگوید: به خاطر دارم که رجوی برای سه سال متوالی و به بهانه گرمای تابستان به ما دستور داد به جای گرفتن روزه در ماه رمضان در ماه محرم روزه بگیریم. چراکه وی خود را یک مجتهد و حتی یک پیامبر میداند!.
"محمدرضا گلی" یکی دیگر از اعضای سابق جریان نفاق نیز درباره اوضاع اعتقادی منافقین میگوید: قبل از اینکه وارد تشکیلات فرقه رجوی بشوم فکر میکردم اعضای فرقه خیلی نسبت به شعائر اعتقادیاند، تصویری که در ذهنم نسبت به مخصوصاً اعضای قدیمی و مسئولان سازمان داشتم این بود؛ واقعاً آدمهای با خدا، کسانی که نماز و روزهشان هرگز ترک نمیشود؛ فکر میکردم اعضای فرقه همان چهرههایی هستند که در کتابها از شخصیت آنها یاد شده بود و عناصری به اصطلاح فداکار و صدیق و از خودگذشته و در عین حال مؤمن، الگوهایی که از صدر اسلام یاد میشد را در بین آنان جستوجو میکردم. با این ذهنیت وارد مناسبات سازمانی شدم؛ در روزهای نخست که هنوز نفر جدیدی بودم شناختم از مناسبات درونی سازمان همان دادههایی که از کتابها خوانده و گرفته بودم در ذهنم وجود داشت، یعنی واقعاً به سازمان ایمان داشتم.
من شخصیتی بودم که در هر شرایطی نماز و روزهام را به جا میآوردم، کنجکاو بودم ببینم درون مناسبات با شعائر مذهبی چه تنظیمی میشود، مخصوصاً فرماندهان ما که عمدتاً اعضای قدیمی و تشکیلاتی فرقه بودند، نماز را چگونه برگزار میکنند؛ در هر مقری نمازخانهای وجود داشت و نمازجماعت هم برگزار میشد؛ اما هنوز اجباری نشده بود، هرکس میخواست انفرادی اجرا میکرد؛ یکی از روزها بعد از اجرای نماز رفتم گوشهای از نمازخانه نشستم نماز خواندن فرماندهان را نظاره کردم، برایم واقعاً تعجب برانگیز بود. واقعاً نمازخواندن آنها هم به قول رجوی دیجیتالی بود ضمن اینکه بعداً متوجه شدم بعضیها یک خط در میان نماز میخواندند، برای اینکه بقیه نفهمند و دستشان رو نشود بعضی از روزها به نمازخانه میآمدند و نماز میخواندند، از سالهای ۷۳ و ۷۴ دیگر نماز خواندن مخصوصاً جماعت اجباری شده بود، بعضیها هم سرپیچی میکردند، تشکیلات فرقه رجوی با اجباری کردن میخواست ببیند چه کسانی با تشکیلات زاویه دارند در واقع با این کار افراد را شناسایی کرده و سپس با آنها برخورد میکرد.
هر چه از آن روزگاران جلوتر میآمدم، اعتقاد و ایمانم به فرقه ضعیف و ضعیفتر میشد، هضماش برایم سخت بود، سپس برای اینکه خودم را قانع کنم، گفتم رجوی فرق دارد، او به اصطلاح مجاهد تمام معناست، آدمها ممکن است اشکال داشته باشند من نباید به بالا تعمیم بدهم. سپس در پروسه وارد نشستهای مسعود شدیم، شاهد بودم، وی نشستها را تا دم دمهای صبح کش میداد و۱۰ دقیقه به طلوع صبح تعطیل میکرد، میگفت سریعتر بروید به نمازهایتان برسید! در حقیقت مگر میشد در آن فاصله کوتاه همه اعضای فرقه بتوانند نماز بخوانند، اینگونه تنظیم نشان از ظاهرسازی و رفع تکلیفی و اهمیت ندادن به شعائر بود. از این موضوع هم ساده گذشتم در عملیات کردکشی (کشتار کردها) در عراق ماه رمضان بود به ما گفتند از فرماندهی پیامی آمده و سپس قرائت شد و رجوی فتوا صادر کرده بود، ماه رمضان امسال را به وقت دیگری موکول میکنیم. چون در حال عملیات هستیم واجب نیست روزه بگیریم. ما در آن روزگار به اسم سلسله عملیات کردکشی که همزمان با ماه مبارک رمضان بود، در کوههای جبه داق منطقه جلولا مستقر بودیم. اگر چه او بویی از اسلام و دین نبرده، چه رسد به صدور فتوا؛ من در نشستها بارها از زبان خود مسعود رهبر فرقه شنیدم، به صراحت اقرار داشت که اعضای وی نمازهایشان را دیجیتالی بجای میآورند، البته وضعیت تشکیلات به وی از جانب مسئولان و فرماندهان یا خود افراد گزارش میشد؛ مسعود برای اینکه به خودش شک نکنند با این عنوان که خیلیها دیجیتالی نماز میخوانند، در حقیقت میخواست چهره به اصطلاح مذهبی خودش را بیاشکال نشان دهد. اما منطقاً افراد زیردست از بالادست یاد میگیرند؛ فرماندهانی که با وی در بیشتر اوقات بودند، همان کسانی بودند به قول خودش دیجیتالی نماز میخواندند.
در فرهنگ و اندیشه فرقهگرایانه رجوی همه ارزشها و واژههای مقدس مذهبی خالی از محتوا بود؛ از نماز و روزه و مناسبات دیگر سو استفاده میشد و فرمالیته برگزار میشد. در این باره خودش هر بار مصلحت میدید در داخل مناسبات اجباری میکرد و هر بار هم با منافعش منافات داشت یعنی به دنبال عملیاتهای تروریستی بود، اجباری نبود و فتوا صادر میکرد و میگفت در حال حاضر نیاز نیست و به بعد از آتشبس موکول میکرد.
از سال ۷۴ مراسمهای سینهزنی و دستهروی در سطح قرارگاه اشرف راه انداخت در حالی که تا قبل از تاریخ یاد شده چنین مراسمی اصلاً وجود نداشت. ما نمیفهمیمدیم کی محرم آمده و رفته است فقط در روز عاشورا رجوی برای اینکه از ایام عاشورا باز هم سو استفاده کند، نشستی برگزار میکرد و در آن نشست ما متوجه میشدیم ایام محرم و عاشوراست. در نشست تعریفی که از عاشورا داشت همواره وجه مقایسهای کارکردهای خودش با ایام عاشورا بود. در واقع هیچ سنخیتی با عملکردهایش نداشت، ناندانی بود برای خودش. خلاصه رجوی درصدد بود از خدا و قرآن و امامان و دین در جهت خط و راهش از آن استفاده کند؛ اعتقادی نبود جابهجایش ۱۸۰ درجه برعکس عمل کرد، برای فریب افکارعمومی و فریب نیروهای سازمان و توجیه جنایات و خیانتهایش به هر رنگی در میآمد؛ امروز همگان خوب واقفاند و دیگر فریب شعارها و اسمگذاریهای بیمحتوای فرقه رجوی را نمیخورند.
"عیسی آزاده" عضو قدیمی و از فرماندهان سابق منافقین نیز درخصوص بدعتهای فرقه رجویه میگوید: هر ساله با شروع ماه رمضان به دستور مریم قجر (رجوی) تشریفات خاصی در تمام مقرها و پایگاههای فرقه در عراق و اروپا برگزار میشد؛ در زمانیکه عراق در سایه صدام برای رهبران فرقه امن بود، افطار اول ماه رمضان برای تمام افراد مستقر در قرارگاه محل استقرار رجوی به اصطلاح همه میهمان رهبری بودند و مریم قجر دیسهای مرغ و پلو را دست به دست میچرخاند و به پیشخدمتانش میداد تا جلوی افراد قرار دهند؛ بر همین سیاق در سایر قرارگاهها هم فرماندهان هر بخش و ستاد هم همین کار را میکردند.
در شرایطی این میهمانیها؛ چند شب طول میکشید. البته یک میهمانیهایی هم بود که معروف به میهمانی لایهای بود؛ این ضیافت توسط بالاترین فرماندهان برگزار میشد که خیلی هم بیمحتوا و تصنعی بود؛ معمولاً این ضیافت از پایینترین لایه یعنی نفرات جدیدالورود شروع میشد؛ در بعضی اوقات که وضعیت به لحاظ امنیتی خوب بود رجوی در قرارگاه سابق اشرف و بعداً در لیبرتی همهساله نشستهای شستوشوی مغزیاش را بعد از افطار تا نزدیک سحر با تفسیرهای مندرآوردی به شدت خرافی از آیاتی انتخابی و جیرهبندی شده از قرآن به صورت هر شب چند آیه ادامه میداد و در مواردی هم افطار به صورت جمعی بود و هر مقری افطاری نفراتش را میآورد و به صورت جمعی سرو میشد که اسمش را گذاشته بودند میهمانی برادر.
رجوی هم متناسب با وضعیت تشکیلاتی شبهای طولانی حرف میزد و شبی یکبار رژیم را سرنگون میکرد؛ البته بیش از ۹۰ درصد افراد بعد از افطاری خواب بودند و خر و پف آنها هوا بود؛ ما میدانستیم که برای به اصطلاح تعمیق بحث برادر باید چند بار دیگر هم در بازپخشها گوش کنیم و این نشستها فرصت خوبی بود که کمبود خوابمان را جبران کنیم و خستگی مفرط بی گاریها را از بدنمان بزداییم.
چرت زدن نه تنها در نشست رهبری تنبیه داشت که با یک سیخ زدن نفر کناری شروع میشد، آن هم با اشاره ناظرین نشست که همه افراد را تحت نظر داشتند و در چند نقطه مختلف سالن تحت عنوان حفاظت و انتظامات نفرات را میپاییدند و اگر چرت میزدی در همان موقع پخش نوار یقهات را میگرفتند و شب هم در نشست عملیات جاری باید حساب پس میدادی.
این میهمانی دادنها در راه خدا و مفت و مجانی نبود؛ هدف فرقه حل و فصل مسائل و معضلات تشکیلاتی با سو استفاده از ماه رمضان و فریضه مذهبی بود که هم با چهره مهربان از نفراتی که دچار مشکل و بحران شدهاند، دلجویی کند و هم مشکلات و تناقضات ذهنی تمامی اعضا را پیرامون مسائل خطی و استراتژی و سیاسی حل و فصل نماید. این ماه علیرغم اینکه به قول معروف قرار است برای مسلمانان دارای خیرات و برکات باشد، اما برای ما که در فرقه رجوی بودیم، مایه زجر و بدبختی بود (درست مثل جمعهها و ایام عید نوروز که بیشترین کار و بی گاریها را به ما میدادند!) و همه شب و روز دعا میکردیم که ماه رمضان زودتر تمام شود تا از شر حرفهای تکراری و افسانه سراییهای به غایت خرافی و ارتجاعی رجوی از بعد از افطار تا سحری (از خواب نما شدنهای خود و نوچههایش و پیش بینیهای فلان فالگیر در داغستان، مبنی بر حتمیت رئیس جمهور شدن یک زن در ایران گرفته تا تفسیرهای آنچنانی قرآن و قرآن به سر گرفتن و مرثیه سراییهای ریایی شبهای احیا و بعضی شبها شرح معجزات انبیا و اولیا و کشف شدن کشتی نوح با اسامی پنج تن شیعه که هزاران سال بعد از نوح بودند روی کشتی و تا کشف چگونگی خشک شدن رود نیل در پای قوم موسی و غرق شدن فرعون و… از جمله تفسیر سورۀ احزاب و تشبیه اشرف به مدینه و گذاشتن خودش هم به جای پیغمبر اسلام!!) و بیگاریهای آشپزخانه و سرو و پذیرایی در میهمانیهای بیمحتوا خلاص شویم.
بعد از سرنگونی صدام یک مصیبت دیگر هم اضافه شده بود، یعنی میهمانی دادن به هواداران حزب منحله بعث و به اصطلاح شیوخ عشایر عراق و….. که در هنگام خوردن قوزی (کباب برۀ بریانی با پلو) همراه با نوشابههای دستساز اشرف وعده میدادند که یک ماهه دولت عراق را سرنگون میکنند و دوباره وضعیت برمیگردد به روال سابق و دیگر غم وغصه سلاح را نداشته باشید. حتی بعضیها میگفتند اگر تعرضی به شما شود ما با تمام عشایر و قبیلهمان جلوی در اشرف چادر زده و بلکه زیر تانکها میخوابیم و به احدی اجازه تعدی به اشرف را نخواهیم داد.
البته همه اینها لاف و گزاف سر سینیهای گوشت و پلو بود؛ زیرا در چندین حمله که به اشرف صورت گرفت و آخرش هم نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان و اشرف کاملاً تخلیه شد، خبری از کسانی که شب تا صبح برایشان غذا طبخ میکردیم و بعد هم باید ریخت و پاش آنها را جمع و جورر میکردیم نشد و همهشان غلاف کردند و کلاً دوستیهای ادعایی را هم فراموش.
در رمضان یکی از سالهای بعد نیز که نیروهای عراقی با صف آراییشان بیرون در اشرف برای حمله به قرارگاه آماده میشدند و رجوی نیز گروهی را برای به کشتن دادنشان جلوی آنها دم در اشرف قرار داده بود، به عنوان مرجع تقلید! فتوا داد، "به علت اینکه در حال جنگ و جهاد هستیم و روزها هم طولانی است و روزه گرفتن در این تابستان عراق با گرمای ۵۰ درجه مانع مبارزه و جنگیدن میباشد، هیچکس امسال نباید روزه بگیرد چه آنهایی که در جلوی در (جبهۀ مقدم) هستند و چه آنها که در ستادها جلوی کولر کار سیاسی و نوشتن میکنند" و در فتوایش تأکید کرد "که همگی قضای آن را در ماه محرم که در زمستان و با روزهای کوتاه میباشد به جا میآوریم"! این سومین فتوای وجوب روزهخواری از سوی رجوی و وجوب گرفتن روزه در ماهی دیگر به جای ماه رمضان طی سالیان حضور ما در اشرف بود که پیش از آن یکی در زمان جنگ دوم خلیجفارس یعنی جنگ کویت و دیگری در زمان جنگ آمریکا در عراق و سرنگونی رژیم صدام بود.
در این دورۀ بعد از سقوط صدام یعنی در دوران تماسهای اینترنتی، دوستان سابق در عشایر عراق با پر کردن لیستها و زونکنهای امضاهای جعلی میلیونی! تا توانستند از پولهای باد صدام آورده! اخاذی کردند و تا خرخره سر فرقه کلاه گذاشتند؛ البته سران اجتماعی فرقه در ظاهر جلوی افراد چیزی نمیگفتند که امضاها جعلی است، اما در نشستهای مسئولین مستمرا دعوا بر سر جعل بودن امضاها بود (یک دوست عراقی از این طریق داشتم که وکیل بود و کار وکالتش رونقی نداشت. این فرد از طریقی دوستی دیگر به من معرفی شد و من اورا به ستاد اجتماعی وصل کردم. این فرد بیش از دویست هزار امضای جعلی درست کرد و چندین میلیون دینار پول گرفت. از او پرسیدم امضاها راچطوری تهیه کردی گفت به شما دروغ نمی گویم رفتم ۵ قبرستان و اسامی تمام مردهها را نوشتم و آمدم سه بار اینها را باز نویسی کردم!!) در عراق اسم فامیل وجود ندارد و اسامی به اصطلاح ثلاثی (سه اسمی) است یعنی اسم فرد و اسم پدر فرد و اسم پدر بزرگ فرد را مینویسند، مثلاً حسن سلمان راشد و...
بر همین سیاق هم در اورسوراواز فرانسه هر ساله در چند نوبت مریم قجر افطاری میدهد. یک بار مسلمانان استان والدواوواز و یک بار مسلمانان عرب که اساساً بسیاریشان حامیان خطرناکترین تروریستهای عرب از جمله داعشیها هستند، میهمان وی میشوند و این عربها هم به تبعیت از برادران عرب عراقی خود قول یک ماهه میدهند که رژیم سوریه را سرنگون و یمن را از وجود شیعهها پاکسازی کنند و بهترین محل را در این دو کشور برای استقرار ارتش موهوم آزادیبخش رجوی فراهم کنند.
آزاده ادامه میدهد: من به خوبی به یاد دارم که در اوج جنگ سوریه در نشستی رجوی مطرح کرد که ظرف شش ماه حکومت سوریه سرنگون خواهد شد و ما در بهترین نقطه سوریه در ساحل مدیترانه اشرف جدیدی برپا خواهیم کرد (البته منظورش دیرالزور بود) که آن موقع ما نمیدانستیم.
نظر شما